اولين بار كه بابايي ني ني شو ديد
سلام عزيز مامان خوبي عشقم ما كه ديديمت خدا رو شكر خوب خوب بودي گلم آخه امروز صبح من و بابايي رفتيم براي آزمايش غربالگري از ساعت 9:15 اونجا بوديم منم كلي ذوق داشتم كه الان سونوگرافي مي كنن و من عزيز دلمو مي بينم . ثانيه شماري مي كردم واسه اون لحظه اي كه ببينمت گلم. يه آزمايش خون از ماماني گرفتن و بعدش يك سري سوال در مورد خانواده من و بابايي پرسيدن و ما نشستيم كه نوبتمون بشه براي سونوگرافي. تازه منم با خانم دكتر صحبت كردم گفتم كه باباييش هم مي خواد بياد توي اتاق سونو و ني ني گلشو ببينه و اون خانومه هم موافقت كرد خوشبختانه. خلاصه نوبتمون شد و رفتيم توي اتاق براي سونو بابايي نشست پيشم كه تو رو ببينه خيلي جات خالي بود كه قيافه با...
نویسنده :
مامان سمیرا
22:02